کد مطلب:316773 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:237

مراسم تعزیه به یاد حضرت أباالفضل
در كتاب تذكرة الشهداء تألیف، مرحوم حاج شیخ حبیب الله كاشانی صفحه ی 247 آمده است كه:

در عباس آباد هند جمعی از شیعیان در ایام عاشورا جمع شدند كه شبیه حضرت عباس علیه السلام بسازند، شخصی كه صاحب تنومندی و رشادت باشد نیافتند تا آنكه جوانی را پیدا كردند كه پدرش از دشمنان اهل بیت علیهم السلام بود.

او را شبیه كردند و مراسم تعزیه را برپا نمودند و چون شب شد به خانه آمد، پدرش از او پرسید كه كجا بودی؟ و چون از كار پسرش آگاه شد بسیار عصبانی گشت و گفت: مگر عباس را دوست می داری؟

جوان گفت: آری جانم به فدای او باد.

پدر گفت: اگر چنین است بیا تا دستهای تو را به یاد دست بریده ی عباس قطع نمایم. آن جوان دست خود را دراز كرد و پدرش دستش را برید مادرش گریان شد و گفت: ای مرد چرا از فاطمه ی زهرا سلام الله علیها شرم نكردی؟

آن مرد گفت: اگر فاطمه سلام الله علیها را دوست داری بیا تا زبان تو را هم قطع نمایم، پس زبان زن را هم برید و در آن شب هر دو را از خانه بیرون كرد و گفت: بروید و شكایت مرا پیش عباس نمایید.

آن دو به عباس آباد آمدند و به مسجد محل رفته نزدیك منبر تا به سحر ناله كردند آن زن می گوید: چون صبح نزدیك شد، زنانی چند را



[ صفحه 57]



دیدم كه آثار بزرگی از جبهه ی ایشان ظاهر بود یكی از آنها آب دهان بر زخم زبان من مالید فی الحال زبانم التیام یافت، دامنش را گرفتم و عرض كردم كه، جوانی دارم دستش بریده و بی هوش افتاده به فریادش برس.

فرمود كه: آن هم صاحبی دارد.

عرض كردم: شما كیستی؟

فرمود: من فاطمه مادر حسین علیه السلام هستم

این را گفت و از نظرم غائب شد، پس به نزد فرزندم آمدم دستش را دیدم كه خوب شده است.

پرسیدم: كه چگونه چنین شده؟

پسر گفت: در اثناء بی هوشی جوان نقابداری را دیدم كه به بالینم آمد و فرمود: دستت را به جای خود بگذار، پس نظر كردم هیچ اثر زخمی در آن ندیدم.

گفتم: می خواهم دست تو را ببوسم، اشكش جاری شد و فرمود: ای جوان معذورم دار كه دستم را كنار نهر علقمه جدا كردند.

عرض كردم: شما كیستی؟ فرمود: منم عباس بن علی علیه السلام پس از نظرم غایب گردید!



این جوان كیست كه در قبضه ی او طوفان است؟

آسمان زیر سم مركب او حیران است



پنجه در پنجه ی آتش فكند گاه نبرد

دشت از هیبت این معركه، سرگران است



مشك بر دوش گرفته ست، و دل را در مشت

كوهمردی كه همه آبروی میدان است



[ صفحه 58]



تا كه لب تشنه نمانند غریبان امروز

می رود در دل آتش، به سر پیمان است



این طرف، كوه جوانمردی، ایثار، شرف

روبرو، قوم جفا پیشه و سنگستان است



صف به صف می شكند پشت سپاه شب كیش

آذرخش است كه غرنده تر از شیران است



خیره بر خیمه ی زینب شده و می نگرد

كودكی را كه تمامی عطش و گریان است



سمت خون علقمه در آتش و، در سمت عطش

خیمه ها شعله ور، و بادیه اشك افشان است



این كه بر صفحه ی پیشانی او حك شده است

آیه هایی است كه در سوره ی (الرحمن) است



شعر از «جلیل دشتی»



[ صفحه 59]